گر که ارزان می فروشم من متاعم را
عابر غافل
از برم بی اعتنا مگذر
من به جان کندن
با مشقت بی صدا ترسان
هر شب از دیوار مردم می روم بالا
می خزم بر بامهای پست
می دوم در سایه دیوار
می گریزم در پناه شیروانی ها
از در و درگاه یا هر رخنه و روزن
می کنم سر توی هر پستو
تا به دست آرم
آنچه می خواهم
خواب
خوابتان در بستر راحت
خواب بی پایانتان هر نیمه شب تا صبح
در کمند این گرفتاری کشانیدم
و مرا آزاد
و مرا محکوم
در به سرقت بردن سنگ و جواهر کرد
خوب می بینم که می لرزند
دستهای من
دستهایم با همه ئرزیدگی در انتخاب چیزها ناشی است
و عرق از تیره پشتم بسان جویبار نازکی جاری
با چه خوف از صاحب خانه
با چه خوف از گزمه و شبگرد
باز می گردم به راه خویش
و شب جان سخت را در کوچه ها تا روز می آرم
و به دیگر روز
با چه تشویشی
بر سر بازار دیگر من
می فروشم این به جان آورده ها با شکل دیگرگون
گر که ارزان می فروشم من متاعم را
عابر غافل
از برم بی اعتنا مگذر
من چگونه بانگ بردارم
دزد تو گم گشته تو پیش تو اینجاست